با خاطره ها ساختم
یکسال در این کچه به راه تو نشستم
با خاطره ها ساختم و دل به تو بستم
یکسال در این دل نه فقط یاد تو بوده
بل آنچه که من از غیر تو بودست ، گسستم
در تیرگی ظلمت شب ، فتنه به پا کن
آشوب به پا کن ، که من از روی تو مستم
در خلوت این تیرگی غربت مجنون
آرام بیا ، چون همه شب پیش تو هستم
لیلی غزل خوان من ای عطر شقایق!
افسون به پا کن که من از معجزه رستم
اکنون به تو گویم که تو ای برگ اقاقی
یاد آر تو آن قلب یخی را که شکستم
حالا به خدا آمده ام تا که بمانم
دل باخته ام برتو و من عهد ببستم
با من تو جفا کم بکن ای ساغر ساقی
خوش باش بر این خاطره که از روی تو مستم
14/5/80
آیت میخانگیم باش
یک لحظه تو را دیدم و باور بکن ای یار
مست گشتم . بیهوش و غزل خوان تو ، صد بار
یک آیینه بر چهره ی من نیک نظر کن
تا باورت آید که منم حسرت دیدار
آنروز تو را دیدم و گفتم چه نکویی
چون ابر بهاری و منم رعد دلازار
چشمان پر از شرم تو برد از دل من هوش
مانند عروس چمنی در بن گلزار
دنبال تو من ، برسد عر حادثه رفتم
تا بلکه به من خنده کنی ، مثل دو دلدار
مردم ز دو ابرو و لب و لعل پر از ناز
دل بردن هر خاطره را نیک به یا ذد آر
سبزینه ترین آیت میخانگیم باش
تا چون لب ساقی نزنم بوسه خونبار
14/5/80
سرودن بی تو نتوانم
مرا تنها اگر خواهی برایت شعر می خوانم
به جشن عاطفه هرگز تو را از دل نمی رانم
من آن شبگرد تنهایم که سرگردان این شهرم
بیا ای شاهد خوش دل که تنها با تو می مانم
هوس بازان بی پایان کنار من چه می خندند
اگر پیشم شبی آیی چه غم ور نه هراسانم
به من قول داده بودی کز من دیوانه نگریزی
ولی دانم که می گویی ز عشق تو گریز انم
به جان ساقی تنها شب و روزم یکی گشته
بیا با من غزل خو تب عصیان ساقی مجمومه اشعار ح...
ادامه مطلبما را در سایت تب عصیان ساقی مجمومه اشعار ح دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tabeosyan بازدید : 23 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:17